بی مقدمه

عاشق نوشتن باشی و نتوانی بنویسی، خیلی سخت است نه؟
مدت هاست که میخواهم وبلاگ بنویسم، هی نشد، هی نشد، باز هم نشد. روزها گذشت و بهانه های نوشتن تغییر کرد تا اینکه بالاخره آفتاب از غرب طلوع کرد! امروز صبح که از خواب بیدار شدم، آفتاب آرام گرفته اول پاییز درخانه افتاده و هوا خنکی دلچسبی دارد. اتاق نور خوش رنگی دارد. گفتم الان می نویسم و نوشتم! 🙂 بعله

طلسم شکست! راستی امروز چندم مهر است؟

بیان دیدگاه